kayhan.ir

کد خبر: ۳۰۶۸۵۴
تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱۴۰۳ - ۲۱:۰۵

تحریف تاریخ  از شبکه‌های معاند به سکوهای نمایش خانگی رسید!

 
 
علی قربان نژاد
تحریف تاریخ از سوی غربی‌ها و شبکه‌های فارسی‌زبان غربی همان کاری است که دشمن برای هویت‌زدایی از ایرانیان انجام می‌دهد اما این کار در داخل کشور و در یک سریال با ایرادهای فاحش روایی و سپس پخش آن از سکوهای نمایش خانگی را چگونه می‌توان توجیه کرد؟!
آنچه در گذشته تاریخی اتفاق افتاده است و تمیز دادن سره از ناسره در روایت تاریخ چه فایده‌ای دارد؟! این سؤالی است که بارها دیگرانی از خود من آن را پرسیده‌اند. به راستی دانستن اینکه مثلا سبب فلان اتفاق و یا جنگ در چندین قرن پیش چه بوده چه تاثیری بر اکنون ما دارد؟
در پاسخ به پرسش‌های بالا موارد مهمی را می‌توان متذکر شد اما مهم‌ترین پاسخ‌ها شاید این‌ها باشد:
اول آنکه تاریخ اگر چه در معنای لغوی مشتمل بر زمان گذشته است که دیگر ما هیچ تاثیری در روند آن نمی‌توانیم بگذاریم اما باید بدانیم در نظر متفکرین و در ساده‌ترین شکل، زمان یک خط ممتد است که نقطه حال یا اکنون در حرکت روی آن به سمت آینده به گذشته و تاریخ می‌افزاید. این البته ساده‌ترین نگاه به تاریخ است که به آن نگاه خطی به تاریخ گفته می‌شود. پس گذشته، اکنون و آینده در طول یک خط هستند و مرتبط با یکدیگر. برای نمونه حفظ و حراست بزرگان گذشته ایران از زبان فارسی آیا بر فرهنگ و عدم انقطاع فرهنگی ما با آثار فاخر هنری بر امروز ما تاثیری شگرف نگذاشته است؟
دومین نکته این است که تاریخ هر قوم و ملتی بخشی از هویت اکنون او را می‌سازد. برای نمونه وقتی اسلام به ایران آمد چرا مردمان شهرهای مختلف در آن زمان با آغوش باز از اسلام استقبال کردند؟ حتی در این میان مردمان نواحی ساحلی خزر(مازندران و گیلان) که تا چند قرن هنوز تحت سیطره عرب‌ها در نیامده‌ها بودند شیفته دین اسلام و مرام و مسلک امیرالمؤمنین(ع) و ائمه اطهار‌(ع) شدند. علت این امر را باید در هویت ایرانی ماقبل اسلام جست‌وجو کرد که در فرهنگ اصیل ایرانی در بسیاری از موارد از اهمیت عدالت و ظلم‌ستیزی تا پوشش ایرانیان و موارد دیگر با اصول و مسلک ائمه اطهار(ع) مطابق و بلکه حتی نوع کاملی از آن ارزش‌ها را در وجود آن بزرگواران به صورت عملی متجلی می‌دیدند. لکن همین مردم ایران در حمله مغول به ایران نه تنها زیر بار فرهنگ و آئین‌های شبه‌دینی مغول نرفت بلکه به سرعت مهاجمان به رنگ فرهنگ و حتی دین خویش درآورد. چرا که در هویت تاریخی ایرانی نقاط اشتراکی میان مغول‌ها و هویت تاریخی ایرانی نبود.
البته دلایل اهمیت روایت صحیح و درست از تاریخ به همین‌ها ختم نمی‌شود اما به گمانم همین دو مورد هم برای پی ‌بردن به این نکته کافی است که چرا از ‌هالیوود با فیلم‌هایی نظیر آرگو و سیصد و... تا مستندسازی‌های شبکه‌های معاند به تحریف تاریخ‌ (آن هم تاریخ سرزمین ما) می‌پردازند و عجیب آنکه پای تحریف تاریخ به سکوهای نمایش خانگی هم کشیده شده است. این موضوع به این معناست که در داخل کشور با بودجه‌های بسیاری که منشا آنها چندان مشخص  نیست برخی دست به کار ترویج مسائل ضدارزشی بودند و اکنون گویا حوزه فعالیت مخرب آنها به تاریخ هم کشیده شده است.
نمونه اخیر این موضوع سریال سخیف «تاسیان» است. سریالی که حتی نام آن با حواشی همراه است چرا که تیتراژ عنوان فرعی این سریال «روزی، روزگاری» است و در کنار آن عنوان «تاسیان» آمده است. یکی از معانی عبارت «تاسیان» یعنی غم و اندوه برای چیزی یا کسی که از دست رفته است. حالا وقتی عبارت فرعی آن را با معنای تاسیان در نظر بیاوریم آن وقت به نظر می‌رسد منظور القای غم و اندوه برای روزگاری است که فیلم در آن روایت می‌شود. سریالی که در همین چند قسمت پخش شده بیش از آنکه روایت جذاب و همراه‌کننده‌ای داشته باشد به تیزرهای تبلیغ مشروبات الکلی و شکستن قبح آن شبیه شده است.
روایت ضعیف و پر اشکال این سریال، شامل سال‌های آخر رژیم پهلوی است که در آن شخصیت اصلی سریال با نام «امیر»(با بازی هوتن شکیبا) که در چاپخانه‌ای مشغول به کار است به سفارش برادرش که در سریال فردی ضد رژیم پهلوی است متنی را علیه سلطنت چاپ می‌کند و وقتی می‌خواهد آنها را به برادرش در جلسات شب‌های شعر گوته برساند توسط ساواک دستگیر می‌شود. سپس همین فرد تنها به‌خاطر اینکه یکی از دوستان و همبازی‌های دوران کودکی‌اش که در سریال، یک جوان کم سن‌وسال به نظر می‌رسد و خود یحتمل با توجه به سنش مدتی نیست که وارد سیستم ساواک شده سبب آزادی راحت و بی‌هیچ دردسر فرد متهم به داشتن اعلامیه می‌شود و در ادامه همان قسمت دوم پس از چند روز دوست ساواکی امیر او را به یکی از مامورین ساواک(و نه حتی مخبر ساواک) تبدیل می‌کند که به بخش‌های خاص ساواک نظیر اتاق شنود و تجهیزات هم دسترسی دارد!
در این سریال دیگر خبری از ساواکی نیست که با روش‌های وحشیانه به شکنجه زندانیان و گرفتن اعتراف می‌پرداخت. اتاق‌ها و ابزارهای شکنجه‌ای که هنوز هم در یکی از زندان‌های معروف ساواک می‌توان آنها را دید که اکنون به نام موزه عبرت برای عموم قابل بازدید است. 
از ساواک مهربان! در این سریال که بگذریم. مشکل اصلی در این سریال تحریف تاریخ انقلاب است. به عبارتی این سریال به‌گونه‌ای است که محمدرضا شریفی‌نیا در نقش پدر امیر به همراه دیگر پسرش(که مشی و دیدگاهی مغایر با امیر دارند) نمایندگان طیف عمومی مردم ایران یعنی طیف مذهبی هستند هم در نقش مبارزه با رژیم شاهنشاهی نقشی بسیار منفعل و با ایرادهای شخصیتی نشان داده می‌شوند. 
اما شخصیت امیر شخصیتی عاشق‌پیشه، کتابخوان و خلاف خانواده‌اش اهل مسائلی از قبیل مشروب و... است. در مقابل دو طیف قبلی، شاهد طیف دیگری نیز در سریال هستیم که نمایندگان جریان‌های چپ(کمونیستی، مارکسیستی و...) و منورالفکرها (از قبیل برخی شاعران و اهالی سینما) افراد فعال در مبارزه با رژیم پهلوی هستند و از قضا در این سریال مرکز این مبارزه مراکزی از قبیل«شب‌های شعر انستیتو گوته» نشان داده می‌شود.
آنچه با نام شب‌های شعر گوته شناخته می‌شود یک رویداد فرهنگی سالانه در دهه۱۳۵۰ در تهران بود که واپسین دوره‌اش از ۱۸ تا ۲۷ مهر ۱۳۵۶ برگزار شد که بیشتر تمرکز سریال فوق نیز بر آن است. در سال ۱۳۵۶ کانون نویسندگان ایران با همکاری انجمن روابط فرهنگی ایران و آلمان، انستیتو گوته، به مدت 10 شب، مراسم شعرخوانی و سخنرانی در باغ انجمن فرهنگی روابط ایران- آلمان برگزار کردند. این به آن معناست که در برگزاری این شب‌های شعر بخش‌های فرهنگی سفارت آلمان و ایران با همکاری هم اقدام به برگزاری این رویداد کرده‌اند که در آن 10 شب که به «شب‌های شعر گوته» معروف شد، بیش از 60 نویسنده و شاعر با گرایش‌های مختلف ولی عمدتاً چپ شعر خواندند و سخنرانی کردند.
این رویداد آن هم در حالی که دست‌کم بیش از یک‌سال قبل از آن مشاوران رئیس‌جمهور وقت آمریکا به وی هشدار داده بودند که انقلاب مردم ایران علیه پهلوی با توجه به گسترش اعتراضات آحاد مردم ایران در کوچه و بازار و مدارس و دانشگاه‌ها به شکلی درآمده که به احتمال بسیار به ثمر خواهد نشست چگونه می‌توانست در مرکز تحولاتی باشد که دست‌کم از اوایل دهه 1340 آغاز شده بود؟! 
این رویداد آن هم در آستانه انقلاب مردم ایران یکی از مشاوره‌هایی بود که توسط غربی‌ها و به طور خاص توسط آمریکایی‌ها به محمدرضا پهلوی ارائه شده بود تا با کمتر کردن فضای امنیتی جامعه ایران این شب‌های شعر را عرصه‌ای برای نمایش آزادی بیان نشان دهد و دیگر هدف نیز این می‌توانست باشد که انقلاب و اعتراض عمومی جامعه مسلمان ایران را به نفوذ کمونیسم در ایران تقلیل دهد و آن را زنگ خطری حتی برای جامعه مسلمان ایران نشان دهد.
باید از سازندگان چنین سریال‌هایی پرسید که مگر چند درصد مردم ایران مخاطب این شب‌های شعر بودند و به برگزاری آن توجه داشتند؟ حتی اگر هنوز هم از بسیاری از کسانی که آن دوران را درک کرده‌اند بپرسیم شاید بگویند برای نخستین‌بار است که نام آن را می‌شنوند، اما بی‌شک همه آنها دستگیری و تبعید امام خمینی(ره) را به یاد دارند و اعتراض‌های گسترده‌ای که متعاقب آن انجام شد و منجر به شهادت و دستگیری بسیاری از مردم کوچه و بازار گردید.
اکنون روایت این شبهای شعر را از دو نفر بخوانیم تا بیشتر به این نکته پی ببریم که تاریخ را می‌توان چگونه روایت و حتی تحریف کرد: ‌هانس بکر، رئیس انستیتو گوته در سال‌های ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۶ در تهران بوده است. او در یک گفت‌وگو مدعی شده است: «ده شب شعر آغاز سقوط رژیم پهلوی بود...» اما در عین حال هم او در بخش دیگری از همان گفت‌وگو می‌گوید: «من با اطمینان می‌گویم که نیروهای امنیتی اطلاعاتی توی جمع بودند و من می‌ترسیدم که اصلاً جلسه به هم بخورد و خب آن‌طوری، یک جنجال بزرگ سیاسی می‌شد که جمع‌وجور کردنش سخت بود ولی خب باید بگویم که همه چیز به خوبی پیش رفت. من مطمئنم که شهبانو باعث شد که هیچ برخوردی با انستیتو و شخص من صورت نگیرد و هیچ اتفاقی برایمان نیفتد. در چنین شرایطی، هرچند که در تمام 10 شب برگزاری شب‌های شاعران و نویسندگان باغ آلمان تحت کنترل نیروهای نظامی و انتظامی بود و در بسیاری لحظات بیم یورش پلیس به حاضران می‌رفت، اما حکومت از این کار خودداری کرد.»(!)
سندی وجود دارد که به دستور دربار به تعداد قابل توجهی از شاعران و نویسندگان از قضا اکثرا چپ(که نام‌های کسانی مانند احمد شاملو در آن نیز وجود دارد) و منورالفکران از طریق تلویزیون ملی ایران در آن زمان یک سکه طلای پهلوی اعطا شده است. 
در مقابل شخصی با نام «جواد طالعی»، نویسنده و شاعر و روزنامه‌نگار کیهان در دوره پهلوی که پس از انقلاب مقیم آلمان شده و در بطن شکل‌گیری شب‌هاب شعر گوته در سال 1356 بوده در یادداشتی که «بی‌بی‌سی» آن را منتشر کرد به صراحت می‌گوید: «شب‌های شاعران و نویسندگان در شرایط سیاسی ویژه‌ای برگزار شد که پس از قریب سه دهه خودکامگی، امکانات تازه‌ای برای خروج ایران از انسداد سیاسی فراهم شده بود. گشایش تدریجی سیاسی جامعه ایران را جیمی کار‌تر، رئیس‌جمهور دموکرات آمریکا از محمدرضا شاه پهلوی خواسته بود.»
در سطرهای فوق او به صراحت به این نکته اذعان دارد که این نمایش(شب‌های شعر گوته) بیش از آنکه اعتراض به خودکامگی پهلوی باشد قرار بوده به عنوان آخرین سوپاپ‌های اطمینان رژیم برای جلوگیری از انقلاب عمل کند و سپس در ادامه تاکید می‌کند: «آخرین شاه ایران، به رغم استبدادی که در داخل کشور اعمال می‌کرد، به افکار عمومی غرب بسیار اهمیت می‌داد. در هر سفارتخانه و کنسولگری مهم ایران در غرب یک نفر ماموریت داشت که تمام نشریات حوزه کار خود را دائما کنترل کند و هر آنچه را درباره رژیم ایران می‌نویسند بدون سانسور و به صورت بریده جراید به مرکزی در وزارت خارجه بفرستد. این بریده جراید، بدون سانسور در تهران به «بولتن محرمانه‌»ای تبدیل می‌شد که در نسخه‌های بسیار معدود تهیه و برای وزیر دربار، رئیس دفتر شاه، سرپرست سازمان امنیت، نخست‌وزیر و چند مقام دیگر فرستاده می‌شد. تهیه‌کنندگان بولتن محرمانه موظف بودند حتی بد‌ترین اتهامات یا فحاشی‌ها نسبت به شاه و دولت را در این بولتن منعکس کنند تا دولت بتواند در برابر آن‌ها واکنش مناسب نشان بدهد. این واکنش‌ها هم معمولا به دادن آگهی‌های پرهزینه در روزنامه‌های منتقد غربی محدود می‌شد، زیرا دولت‌های دوست معمولا نمی‌توانستند مانع کار روزنامه‌ها شوند.»
این اصلا دور از انتظار نیست که یک فرد آلمانی که زیر نظر بخش فرهنگی سفارت آلمان در آن زمان به انجام ماموریت‌هایش می‌پرداخته پس از وقوع رستاخیز مردمی ایران علیه پهلوی بخواهد نقش کشور و اهداف کشورش را برعکس جلوه دهد و شب‌های شعر گوته را عامل انقلاب ایران عنوان کند. این دقیقا همانند کاری است که اربابان آمریکایی محمدرضا پهلوی پس از فرار وی از ایران انجام دادند و وقتی دیدند که دیگر فایده‌ای برایشان ندارد حتی به او حق اقامت در آمریکا ندادند.